تاريخ منتظر ما نخواهد ماند
زهره وفايي
مبحث تاريخ متعلق به موضوعات و زمان هاي متفاوتي ا ست. در برابر تاريخ ادوار گــذشته ، تاريخ معاصر وجود دارد. مبحث تاريخ معاصر نيز به سه بخش تقسيم مي گردد: عهد رنسانس ( قرن 17) ـ عهد صنعت( قرن 18) و عهد معاصر( از قرن 19 ميلادي به بعد) . عليرغم نــــامگذاري مـتفاوت ا ين عهد و اعــصار، ا رتباط و وابستگي هاي ا ين اعصار به يـكديگر بــر همگان واضح است.
تاريـخ بر اساس مـوضوعا ت مخـتلف رديف بنـدي مي گردد مثا ل : تاريخ بناها،تاريخ حيات انسان،تاريخ بافت پارچه ـ تاريخ فرش ـ تاريخ ادبيات و ... و از همه مهم تر تاريخ سياسي . و اين اهميت بدا ن جهت است كه بعد از كلمه تاريخ بلافاصله مبحث تاريخ سياسي به اذهان شنونده راه مي يابد. تاريخ سياسي بنا به دلايل بسياري از اهمـــيت ويژه اي برخـــور دار ا ست. چراكه حيات و مرگ يك ملت، زندگي و برعكس نابودي يك كشور، پـديـد آمـدن قدرتهاي جديد و مناسبت هاي گوناگون در برابر آنها، با مطالعة تاريخ سياسي مقدور مي گردد. تاريخ سياسي همدوش با زمان پيــش مي رود. به كلا مي ديـــگر تاريخ سياسي از جمله مباحثي است كه دائماًَ در حال پيـشرفت و حركت است و توقــف و حتي تأ خير هم در آن محال مي نمايد .با اين اوصاف نظري بيفكنيم به تاريخ 300 سال معاصر و تغييراتي كه در اين عصر صورت گرفته است و افرادي كه در ا ين تغييرات موثر بوده اند و اينكه اين تغييرات به سود و زيا ن چه كساني بوده ا ست؟
دولتي جديد : اسرائيل
اگر به واقعيت وجودي زمان در مبحث تاريخ سياسي اهميت قائليم بايد كه به مبحث مكان نيز اهميت بدهيم . چراكه كوچكترين حادثه واقع شده در هر گوشه اي ا ز د نيا، چنانكه زمانش فرا برسد ، به هر سمتي از جهان مي تواند كشيده شود.بدين سبب است كه تاريخ سياسي در خصوص يك ملت و يك خلق نيست بلكه شامل تمام انسانها مي گردد.براي روشن شدن مطلب به منطقه جغرافيايي و محدوده سياسي خويش نظري بيفكنيم و آنچه كه بر سرش آمده است در طول 300 سال ا خير از نـــظر بگذرانيم و براي اين منظور بايد كه به هر گوشه اي از دنيا نظر بيفكنيم : درسال 1722 ميلادي، در پا يتخت مه آلود لندن، در خانه اي كوچك ، چند نفري دور هم گرد آمده بودند و اين چند نفر به تصميم واحدي دست يافتند. آنان با حمايت دولت كبيرة بريتانيا در صدد اتحاد و جمع آور ي ديازپوراي پراكنده از هر گوشه جهان بر آمدند و براي ا ين اتفا ق قسم ياد نمودند. اسامي ا ين چند تن تا به امروز بر همه پوشيده است اما سه قرار مهم آنان به شرح ذيل بود:
1ـ حمايت از يهوديت در تمامي دنيا.
2ـ محو ديگر اديان روي زمين.
3ـ تقويت بي ديني و كفر در ميان ديگر ملل جهان.
مركز ايجاد شده آنان با نام ماسـون خيلي زود در تمامي دنيا داراي شعبه هايي فعال گرديد. در سال1722 در پاريس ـ 1727 در جبل الطارق ـ 1733 در آلمان ـ 1735 در پرتقـال ـ 1745 در هـــلند ـ 1740 در سويس ـ 1745 در دانـمارك ـ 1763 در ايـتالـيا ـ 1765 در بـلژيــك ـ 1771 در شـوروي ـ 1772 در سوئـــد ـ 1752 در هندوستان ـ 1734 در آمريكا و نهايتاً در سال 1907 مجموعاً 50 مركز ماسوني داير و كاملاً فعال بودند. در همين سال( 1907) يك مجمع مشترك با شــركت دول ـ هلند ـ بلژيك ـ اســپانيا ـ پرتــقال ـ ايــتالــيا ـ در مــركز انگلستان( لندن) برپا گرديد. عنوان مجمع اين بود: « آلمان با زور مي خواهد سواحل مديترانه را ا ز چنگ بريــتانــيا در آورد، چاره چيست؟». بريتا نيا با توجه به ا ينكه اين مناطق كلاً در اختيار مسلمانان بود،آن را خطري براي اروپا و خويش به حساب مي آورد اظهار نمود:« مسلمانان مانند ملــتي واحد ، يكسان مي انديشند، داراي زمينهاي وسيع و حاصلخيز هستند، دارايي ها و اتــحادهايي مـــستحكم دارند، اگر آنان به پا خـــيزند، جلودار آنها چه كسي خواهد بود؟»
اولين و مهم ترين اقدام ،يا فتن مرزها يي مطمئن و سرسپرده در آسيا و آ فريقا تعيين گرديد. در همين سالها يهودي به نام هرتسل با سلطان عثماني ملاقا ت نموده بود. هرتـسل نويسندة كتاب معروفي به نام (( دولــت يهــود)) در سال 1895 بـــود، وي در اين كتاب يهوديان جهان را به گرد آمدن در آرژانتين و يا فلســطين فراخوانده بود. اما ديازپوراي يهود،آرژانتين را مطلقاً رد نموده و با ايـجاد كشوري دركنارديوار ((حائـــظ مبكي)) قسـم ياد نمـــوده بودند. بنابر اين هرتسل خود را به دربار سلطان عبدالحـــميد رســـانده و در برابر پـولي بسيار خواستار سرزمين فلسطين گرديده بود.اما سلطان عبدالحميد، هرتسل را از دربار خود رانده بود. زمان به سرعت مي گذشت و سال 1914 ميلادي از راه رسيد و جنگ جهاني اول شروع شد. بريتا نيا با وحشتي كه از جنگ بدون متحد داشت تــمامي سـعي خود را در همراه نمودن دولت آمريكا با خويش به كار مي برد. اين بار يهودي به نام جيمزمالكوم از دولت بريتــانــيا خواسـت تا وعدة كشور فلسطين را به آنها بدهد و آنان در عوض دولت امريكا را مجبور به اتحاد با بريتا نيا نمايند. سردمداران دولت وقت آمريكا حاييم وايز من ـ روتـشــيلديرـ لوئـــيد جـــورج ـ وينستون چرچيل و بولفور بودند كه هريك به يــــهودي بودن خويش و ماســـون بودن سخت ا فتخار و اقـــرار مي نمودند. بديــن طريق روچيلد ثروتمندترين يهودي جهان اين اتحاد را به دولت آمريكا تحميل نمود و در سال 1917 كشــور فلسطين توسط بريتانيا و امريكا به يهوديـهاي صهيونيست بخشيده شد!
در سال 1922 هربرت صموئيل بعنوان سفير بريتا يا به فلسـطين رفت و مدت 50 سال در آن كشور به فعاليت هاي خويش بي مانع و بي وفقه ادامه داد. هربــرت توانست 600000 يهودي را به فلسطين بياورد.آنان زمينها و خانه هاي فلسطيني ها را با پول با حـيله و با زور از آنها مي گرفــــتند و خود مالك مي گرديدند. طــبق قانون جديد حــمل اسلحه براي اعراب ساكن فلسطين قدغن گرديد اما صـــهيونيست ها براي ا ين امر آزاد بودند. سا ل 1947 فرا رســـيد. جنگ جهاني دوم شروع شد. تـــرومن، رئيـــــس جمهور آمريكا همزمان با انتـــقال هزاران يهودي به فلســــطين به اقــــدامي ديگر نيز دست زد و آن تـــقسيم نصــف به نصـــف فلســــطين ميان يهــوديان و مسلمانان بود. برنادوت رئيـــس وقـــت ســازمان ملل در برابر اين اقدام ايســـتادگي نمود.اما وي به دست فردي به نا ا شترن به قــتل رسيد و عليرغم وا ضح بودن ا ين جنا يت نه تنها اشترن دستگيرنـشد بلكه در هنگام ورود به نــيويورك از ســـوي هزارا ن يهـــودي به حرمت تمام استقبال گرديد!به هر حال خلق اعراب در برابر اين تقسيم به جنگ برخاست . اما بريـــتانيا و حاميان يهـــودي بريتانيا قبلاً فكر اين كار را نموده و سران عرب را تطميع نموده بـودند و در اين جنگ تنها هزاران خـــلق عــرب كشته شدند و يك ميليــون فلســــطيني ديگر آواره گرديــدنــد. از ســـوي د يـــگر سرزمـيــــن صـهــيونيـــست هـــا از 5/3 دونـم بـــه27027023 دونم رسيد! آمريكا و بريتانيا بعنوان سردمداران وقت ، حاكميت صهيونيستها را به رسميت شناختند و اعلان نمودند. سومين دولتي كه حاكميت جديد به نام اسرائيل را به رسميت شناخت شوروي بود. با اين وصف ديده مي شود كه در دوران معاصر 4 حادثه مهم در عرصه جهاني به وقوع مي پيوندد:
n استقلال كشــور آمريـــــكا و خارج شدن آن از سلطه دولت هلند.
n ازهم پاشــــيد ن امپراطوري عظيم ملت مسلمان و ترك عثماني و پديد آمدن دهها كشـور جديد از خاك فروپاشيده اين كشور .
n فروپاشيدن كشور روسيه وبرپايي اتحاديه جـديدي به نام « اتحاد جماهير شــوروي» وبر پايي مكتب كمونيـسم در آن اتحاديه .
n برپايي يك كــشور مســتقل به نام اسرائيل براي يهوديان صيهونيست در خاك فلسطين(عثماني).
بر اثر جنـــگ هاي مداوم و سختي هاي ناشـــي از آن رويهمرفته خســتگي شديدي در ميان مردم دنيا از جنـگ ديده ميـــشد و از ا ين رو تـمامي ملل به نحوي سكون را ترجيح داده و به عصر « جنگ سرد » پاي گـذاردند. كشورهاي جهان و حاكميـت هاي آن جنگ با سلاحهاي جنگي و در ميدا ن هاي جنگ را به جنگ سردي تبد يل نمـودند تا به كشورگشايي هاي خويـــش اين بار نه با سلاح بلكه با حيله اقدام نمايند . صـنعت – تـجارت و دموكراسي بعنوان صدر اين حيل به كار گرفته شد . حاكميت هاي قوي عمدتا بوسيله تجارت در صدد نفوذ در ميان دولت ها و ملت هاي ضعيف بر آمدند. مالكيت منا بع اوليه بـــعنوان يك اصـل اساســي مد نظر همگان بود . نفت و ديگر منابع سوختي در رديف هاي ا ول قرار داشتند . صنعت به سرعت پيش مي رفت و محصولات جديد هر روز به بازارهاي جهاني عرضه ميشد الــبته رقابت در اين عرصــه تنها به چـــند كشور تـــعلق دا شت و كشـــور هاي بــقيه بعنوان مصرف كننده هاي اين محصولات به شمار مي رفتــند . دمــوكراســي در هر كشور البته به نوعي تعبير مي شد .حضور زنان درعرصه هاي كار و تحصيل ـــ بر پايــي احزاب ــ آزادي پوشش و لباس و صدها نوع از اين جلوه ها از جمله جلوه هاي دموكراسي تعبير ميشد .
دولتي جديد : ارمنستان
در چنين شرايطي حاكميت هاي توانمند ، كشور و خلق خويش را در بهترين وجه ممكن از نظر صـــنعت – تـــجارت و نيــز دموكراسي و نهادهاي مدنـــي و خلقي – به پيش برده و توان زيستن در صدر را يافتند اما بر عكس چنين حاكميت هايي – بسياري از دول – بويــژه در آ ســـيا – آفـــريقا – و آمريكا ي جنوبي در مقام وابســـتگي و سـر سپردگي تا نهايت درجه پيش رفته و در اين معامله چركيـــن تمامي خلق ها و سرزمين خود را همانند يك قمارباز ناشــي باخـــتند . يكي از اين كشورهاي تازه مولود ارمنستان بود . اين كشور چگونه بوجود آمد ؟
ارامنه ــ ابتدا در سال 406 ميلادي بعنوان يك گروه متـــفاوت مذهـــبي توســط كشـيش (مسروپ ماشوت ) بوجود آمد. اين گروه تا قرن 15 مــيلادي توسط مســيحيان متعــصب به هر گوشه اي ا ز جهان رانـده شده و زندگي پــنهاني خويــش را در همين گوشه ها ادامه دادند . مركز زندگي اكثريت ارامــــنه در قـــرن پــانـــزده در محـــدوده امــپراطــوري عثــماني بــود كــه از نفــوذ مسيحيان در ا ين حيطه اثري نبود . چراكه خاك عثماني در اين سال ها شامل سرزمين وسيعي از اروپا – آفريقا – آسياي غربي و آسياي مركزي بود و در ا ين امپراطوري وسيع از هـــر نژاد و ا ز هر مذهب زندگي مي كردند وبا آزادي به حيات خويـش ادامه ميدادند. به هر حا ل زندگي آرام ا رامنه در سال 1774 ميلادي به پايان رسيد و در اين سال مقاوله « كيــنارچـي كوچــوك» ما بين روس و عثــمانـــي بسته شد . بر اساس اين مــقاولــــه امــپراطــوري روس كليـــساي « قريقورين » وا قع در خــاك عــثماني را مــستـقل و ارجحـــيت آ ن را بــه تمــــامي كليساهاي روم اعلام نمود . بدنبال اين عمل مــجددا كليساي « اوچ كلـــيسا » در خـــاك آذربــايــجان را نيز مستقل اعلام نمود و به ارامنه اجازه داد در اين دو كليسا به تدريس و تحــصيل و غــيره آزادانه همـت گمارند . همچنين به ارامنه اختيار داده شد تا راسا از ارامـــنه و غــيره ماليا ت دريا فـت دارند و اجــازه مسلح شدن به آنــها داده شد . طولي نكشيد كه ارامــنه ساكن خـــــاك عثماني در آرزوي استقلال به پا خاستند . اين آرزو را ابتدا دو ارمني به نامهاي « اسرائيل دوري و ژوزف امين » به حاكــــميت هاي اروپا ابراز نمودند و گفـــتند : شما ارامنه را آزاد سازيد – ارمــنستان را بر پا داريد – پاداش شما براي اين كار تاج و تخت ارمنـــــستان است !
بدين ترتيب در سال 1781 اولين جميعت ارامـــنه در شهر ونيز ايتا ليا بر پا گرديد و فردي به نام مختي يار سبا ستانسي با رهبري ارامنه ، آنها را به ســوي آفريدن خلـــقي واحد دعـــوت نـــمود . و از ارامنه خواست تا از خـــاك عثـــماني به اروپـــاي غربي و هندوستان مهاجرت جمعي نمايند . با سوء استفاده از وضيعت بحراني عثماني در ا ين سالها دولت هاي فرانسه – انگليس – ايتا ليا – ا تريش و آ لمان هر يك به بهانه حمايت از ارامنه و مسيحيان ساكن عــــثماني شروع به تجـــاوز به ا ين كشور نمودند . در سال 1812 صربستان بعنوا ن اولـــين ايا لت از خاك عثمـــاني جدا شده و اعلام استقلال نمود . دولتــــهاي فوق الذكر در سال 1815 در شهر وين اتريش گنگره اي بر پا نمودند و به( 3 )ا صل ذ يل راي متــفق دادند :
- قدرتمند نمودن دول اروپايي .
- ضعيف نمودن امپراطوري عثماني.
- تلاش درراه استقلال دادن به ارامنه و مسيحيان ساكن خاك عثماني .
بدنبا ل اين قرارداد در مدت كوتاهي مونـته گرو – بلــغارســـتان – رومــاني – بوسـني هرزه گوين – لبنان – كويت – مقدونيه – و آ لباني از خاك عـــثماني جـــدا شــده و زير استعمار دول فوق قرار گرفتند . در اين ميان ارامنه از مهاجرت چشم پوشيده و در صدد جدا نمودن سهمي از اين گوشت قرباني براي خود شدند . آ نها براي خود چهار مركز اساسي را قرار دادند : - مركز ارامنه روسيه – مركز ارامــنه ايران – مركز ارامــنه آنادولـو – مركز ارامــــنه قسطنطنيه . آنان براي تســلط به اين مراكز ابتدا به تشكيل سپاهي مسلح اقدام نمودند و اين سپاه را در جنــــگ ايــران و روس در اخـــتيار قواي روس قرار دادند . با عــــهد قرارداد تــركمانـچاي در سال 1828 ميان ايــران و روســـيه ، ارامنه حيات تازه اي يافتــند و در دستــه هاي هــزاري به سوي مركز روس شروع به مــهـاجرت نمودند . تنها در عرض اين يــــــك سا ل (1828) 413000ارمني از خاك عــثماني به مركز ارامـــنــــــه روس ( چــوخــور ســـعد) مهاجرت نمودند . اگر امـــــــروزه مي بينــيم كه ارامـــنه سالروز عهدنامه تركمانــچاي را بعنوان يك جشــن ملي بر گزار مي نمايند به ا ين سبب است ! ارامنه به ظاهر بي وطن در اين سالها به سه وظـــيفه مهم موظــف گرديده بودند : حمايت هاي مالي و مداوم ارامنه بورژواي مركز قسطنــطنيه – و رسانــدن اين حمايت ها به ارامنه ساكن ايران و روس – و تبديل اين حما يت ها به سلاح هاي جنگي و ديگر مواد لازم – و رساندن آن به ارامنــه ساكن مركز ارزروم و زيتون در خاك عثماني . با عهد قرارداد سان استفانو در سال 1878 ميان روس و عــثمانـــي ارامــنه به روزگار خوش تري دست يافتـند . بر اساس اين قرارداد دولت روس بعــنوان مدا فع بلا عزل ارامـنه ساكن خاك عثماني منصوب و تاييد شد !
بلافاصله در ماه ژوئيه همين سال در شــهر بــرلـــين گنــــگره اي ا ز سوي دول اروپــايي برپا گرديد و عــــنوا ن آ ن ا ين بود( ارامنه ساكن عثـــــماني به كدام دولت تعــــلق دارند ؟). دولت انگليس بدون اينكه منتظر پايا ن گنــگره باشد راسا قــبرس را اشغال نمود . اما روس نيز مالكــيت خودرا بر ارا منه نه در گنــگره ها بلكه در هـجوم هاي رزمي ثابت مينمود و اردوي خود را با رهـبري فردي ارمــني به نام ( اوريـــس مليــكوف) به خاك عثمـاني روانه ساخت و طولي نكــشيد كه با كــمك ارامـــنه ساكـــن آنادولو ، مناطق درياي سياه ـ وان ـ باتوم ـ بايـــزيد ـ قا رس و اردهــان ... يك يك به تصرف اين ارتش مهاجم در آمد در حاليكه مسلمانان اين منطقه در مساجد جمع شده و براي هلا كــت ارامــنه متـــجاوز دعـــا مي نمودند، ارامنه در پايان سال 1878 يك گروه سياسي از ارامنه قسطنطنيه را راهي اروپا نمودند تا حمايت دول اروپــايي را از استقلال ارامـــنه و ديگر منا سبت ها جلب نمايند. بديـــن طريـــق در سا ل 1879 در كنگره برلين ارامنه بعنوان يك خلق مستقل، نماينده اي مستقل گسيل دا شتند . در سا ل 1882( ارامنه وا ن ) طي نامه اي كه به تزار روس الكساندر، مي فرستند از اوخواهش مي كنند به اردوي عثماني هجوم آ ورد.
حزب آرمناكان در سال 1885 ـ حزب هئــــچاك در سال 1887( ژنو) برپاشد. در سال 1890 توسط سه ارمنـــي به نام هاي ميكائيليان ـ زاواريان و رسـتوم حزب داشــناك بر پا گرديد.حزب داشـــناك براي اعلام وجود ابتدا حملة مسلحانه به كردهاي ساكن بيـــتلـــيس را در ابتدا ي سال 1891 انـــتخاب نمود.درسال 1896 بــــــه بانـــك مركزي قسطنطنيه هجــوم برده و كارمندان بانك را به گروگان گرفــــتند. ا لبته در سال 1895 حزب هئچاك در شهر زيتون اعلان استــــقلال دولت ارمـــني را نموده بود. در همـين روزها 800 ارمــني مســــلح شهر وان را به تسخــير خود در آورده و در شـهرسور با كردهاي مسلح به جنگ خونين پرداخـــتند.ونــــهايتــاً در پايان سال 1896 بعنوان يك دولت مستقل با دولت عثـــماني وارد مذاكره شدند. درسال 1899 انگلستان، مصر را از خاك عثــماني جدا نمود. و فرانسه تونس را به تصرف خود در آورد. ارامنه با حما يت حاكميت روس قرار گاه خود در (چــوخور سـعد) را هـرچـه محــكم تر نموده و ديـگر ارامــنه را به مـــهاجرت تشــــويق و ياري مي نمودند.در سال 1905 ارامنه را در جنگي از پيش تعــيين شده در شهر بـــاكــو اقدام به قتـل و كشتار هزاران آذربا يجاني بي خبر نمودند. دولت روس ارامــــنه را به توقـــــف جنگ دســــــتورداد اما آنــــــها بدون توجه به اين دستوركــــــما كان به آدمكشي خويـش ادامه دادند.اين سرپيـــچي به مذاق دولت روس خــوش نيامد فلذا ا بتدا دستوري كتبي به باب عا ليه فرستاد تا از ورود ارامنــــة فراري به خاك خويش ممانعــت به عمل آورد و سپس خود وارد ميدان جنگ شد.
سال 1906 واقعاً براي ارامنه سال دهشتناكي است. چراكه روس حما يت خود را از آنان باز پس مي گـــيرد و ارا منه در مـيان مرزهاي روس ـ ايرا ن و عثــــماني آواره و از سوي د يگر در مــــحاصــــره آوارگان مســلح ـ كرد ـ چــركس و تــاتــار قـــرا ر مي گيرند.فــلذا راهي به جز جنگ براي آنها باقي نمي ماند.آنان تاحـد توان به خاك وطن خويـــــش بي حرمتي نموده و آنرا ارزا ن فروخــته بودند.اما اين ا شتباه خويش را به حساب دولت روس و عثماني مي نوشـــتند. به ناچار در سال 1907 ارامنه ساكن لندن نامه اي به مركــز انـــــترنا سيونا ليست ـ سوسياليست ها نوشــته و با ياد آوري نامه قبـــلي(1896) اعلام مي دارند كه « ما با ديگر خلـــق ها همانـــند يك دوست ـ بدون اسلحه ميخواهيم زندگي كنيم».اما در وا قع اين تنها راه حل باقي مانده براي آنان بود.
در كنگره « صلح جهاني » لاهه در سال 1907 ،ا را منه در معـــيت روشنفكران و انقلابيون ترك از سوي عثماني ها شركت مي كنند. در سال 1908 مجلس ملي برپا و سلطان عبدالحميد از كار بر كنار مي شود. در سال 1909 در شهر آدانــا جنگي سخت ميان مسلمانان و ارامـــنه در مي گيرد. اين بار آمريكا شروع به جمع آور ي حمايتهاي مالي به ارامـــــنه زخمي و آواره آدانـــــــا مي نمايد!! در سال 1910 ايتا ليا، ليبي را تـــــصرف مي كند واز عثماني مي گيرد. لبنان ـ تنگه داردا نل ـ آ لباني ـ كرت يك يك از عثـــماني گرفته مي شو د . حالا تنــــــها قسطــــــنطنيه براي عثماني مانده است! در سال 1913 به هنـــــگام تشكيل مجلس ملي دولت عثــــــماني مجـبور مي گردد از90 نماينده مجلس 60 نما يندة ارمـــــني دا شته باشد. خواســـــــته هاي اين اعضاء عبارت بودند از:«چون جهاد ويژه مسلمانان است پس ارا مـــنه مجــــبور به جـــنگ در كنار اردوهاي عثماني نيستند و سربازان ارمني از خدمــــت معاف شوند» ـ « تا زماني كه كــــردهاي وحشــــي سلاح حمل مي نمايند ارامنه نيز مجاز به حـــمل سلاح باشند» ـ « چركــــــس ها اجازة دخول به شهرها و روستاها ي ارمني نشين را نداشته باشند» ـ به هر حال نظام جديد حاكم بر عثـــــماني توانست دو سا ل آرامش نـــسبي را بر خاك باقــي مانده حاكم سازد اما اين آرامــــش به مذاق دول اروپايي بويژه ، خوش نمي آمد. اين بار دول متخاصم به بــهانه سرشمار ي ارامنه هلاك شده ـ فراري ـ زخمي ... وارد ميدان شدند. در اثناي اين سرشماري ارامنه در روستاي ( ســـــردار آبــاد ) به وسعت 9000 كيلومتر مربع پرچـــم خويش را بر افراشته و اعلام استقلال نمودند حالا نوبـت اتحاد چهار مركز ارمنــي بود.
در كنفرانس صلح پاريس در سال 1919 دو ارمنــــي از طــرف ارامنه شركت مي كنــــند:
1ـ بوغوس نوبر ا زسوي ارامنه قسطنطنيه
2ـ آهارونيان از طرف ارامنه روس. اين دو در طول كنفرانس به دفعات با اشاره به خدمــتي كه ارامنه به دول اروپا و روس نموده بودند ، تقاضـاي حما يت ا ز آنا ن را نمودند و نهايتاً در سال 1920 در كنفرانس سور، ارمنسـتان بعنوان كشوري مستقل با وســعت 85000 كيلو متر مربع در مركزيت روس به رسميت شناخته شد و چوخور سعد با تغيير نام به ايروان پايتخت آن گرديد. ويلـــسون رئيــس جمهور آمريكا شخـــصاً ا ين اعلان را امــــضاء نـــمود و سرحدات آنرا مشـــخص ساخت. در ســا ل 1921 ارامــــنه خود اعلان استــــقلال مي نمايند( در مركز ارمنستان) و در پايان همين سال ارمنستا ن توسط قواي اتــحاد جماهير شوروي اشغال و اين جمهوري به ديگر ايا لت هاي فدارتيــــو شوروي علاوه مي گردد.
مدعي جديدي ديگر: كردها
كردها در واقـــع از سال 1870 به بعد در چهار چوب ملل جهان پا به عرصــة وجود مي گذارند. در اين تاريخ شـــيخ عبـــيدالله شمزينان به همراه عده اي كـــرد شروع به جنگ هاي مسلـحانه مي نمايد و سپس بـدرخـان بوتــا ن در ادامه ا ين تــحركا ت پرچمدار مي گردد . كردها بعنوان ايـــلاتي كوچنده دائماً در مرزهاي ايران و عثماني به كار كوچ و دامداري همت مي گمارند و عده اي نيز به اروپاي شــــرقي و مركزي مهاجرت نموده و ساكن آنجا مي گردند. اولين جمعـيتهاي مدني و مدرن از سوي همين افراد تشكيل مي گردد. )جمعيت ترقي و تعاون ـ جمعيت هيـــوا). در محدودة كوچ كـردها اولين جمعيت در سال 1922 به نام« جمعيت آزادي كرد» در شهر ارزروم تشكيل مي شود.در سال 1924 نيروي مسلح كرد با سرپرستي احسان نوري ـ رضا بيگ به قرار گاه نظامي بيت الشباب عثماني در شـــهر ارزروم حمله ور مي شوند، اما با مدافعه دولت عثماني كاري از پيش نـــمي برند. در سال 1925 اردوي مسلح شيــخ سعيد بر عليه نيروهاي عثماني وارد جــــنگ مي شوند .آنـــها از طايـــــفة حيدرانلو ساكن موش و بتليس تقاضاي كمك مي نمايند اما وقعي نمي شود.دولت انگليس هم عليرغم وعده هايي كه داده بود ، پشت شيــخ سعـــيد را خالي مي كنــد و به بهـانه « محاربه با شــيخ بر زنجي در عرا ق » نيرويي به كمك شـــيخ ســــعيد نمي فرستد. ارزروم و موش از كردهاي مــــسلح خالي مي شودو شيخ سعيدمجبور به فرار به خاك ايــران مي شود.اما در مسير فرار توســـط كــردي از ايل جـبرانلي گرفتار و مجدداً به دولت تركيه مسترد مي شود. حســـكي تـللو،رئيس طايفه حـــصه ســور جلالي،خود مانـع فرار كـــردهاي مبارز به خاك ايــــــرا ن مي شود و آنها را رأساً به هلاكــــت مي رساند. اما بعد از دستگيري شيخ سعيد، دولت تركيه حسكي تللو را نيز همانــند فردي خائــــن و بي اعتـبار از خود رانده و حسكي همانــــند ديگر كـــردهاي فراري به آرارات پناه برد . شيـخ عبدالقادر و شيخ عبدالصالح دو سركردة كــرد نيز در آرارات بودند. از سوي ديگر كردهاي پراكنده در1927 در بحــمدون لبنان نمايندگاني گرد آوردند و توانــستند مقاوله اي را به امضاء حاضران درآورند.
متن مقاوله :
1. تبديل جمعيت هاي پراكنده كرد به يك جمعيت واحد.
2. مبارزه با سربازان ترك تا آخرين نفر.
3. مسلح نمودن كردها با سلاح هاي جنگي.
4. تشكيل يك اردوي نظامي.
5. برچيدن اختلافات فيمابين با ارامنه.
6. برقراري دوستي و برادري نزديك با دولت ايران.
7. كنار نگاه داشتن كردهاي ساكن سوريه و بين النهرين از اين مقاوله.
نام جمعيت جديد خويبون تعين گرديد و سردمداران آن جـــلادت ـ كا مران بـدرخان ـ ممدوح سلــــيم بــيگ ـ شاهـــــين بيـــگ ـ احسان نوري پاشا ـ حســـــكي تللو(سركردة آرارات) واهــان پاپازيان ( ا ز سردمداران حزب داشناك) مشخص شدند.
با وجود اينكه كـــردها در 1915 عليه ارامنه حركات دهشتـناكي را مرتكــب شده بودند اما روز آشــــتي بر عليه دشمن واحد يعني ترك ها ، فرا رسيده بود. در سال 1926 احسان نوري از آرارت به مركز فـــعاليت واقــع در داخــــل ايرا ن مهاجرت نمود. در سال 1927 اولين جنگ بين اردوي تركيه و اردوي كـــرد ـ ارامنه در گرفت. در اين جــنگ 200 سرباز ترك هلاك شده و 400 نفر اسير گرديدند از اين 400 نفر اسير تنــها يك نفر زنده ماند و به خاك ايران گريــخت و ماوقع را تــــعريف نمود. با وجود اين دولت تركيه به كردهاي ياغي امان نامـــه اي داد و به آنها اجازه داد به مناطق قشلاق و ييلاق خود برگردند. كردها ابتدا در دسته هاي پنج نفره وسپس ده نفره و سپس به صــورت ايلي به خاك تركيه مراجـــعت نمودند. در اين ميان از مبارزان مســــتقر در آرارات دو نفر به نامهاي سـيد عبدالـــوهاب و تمرشــــكي نيز مراجعــت نمودند. تا پـا يـان سا ل 1930 در گــيريـــهاي پراكـــنده مـــيان كــردها و تركــــها(عثــماني و آذربايجــــاني) بوقوع مي پيـــوست و در اين تاريخ صــــفحه آخر ماجرا فرا رسيد.به دستور احسان نوري جنگ در اجريش ـ پانتوس ـ زيلان ـ سيپان ـ تندروك ـ ايغدير ـ بايزيد ـ قارص ـ ساري قميش ـ قارا كوسا ـ آواجـــيق ـ حـــياط و اورامـــان آغـاز گرديد.اردوي تركيه آنها را به عقــب راند. دولـــت وقــــت ايرا ن فرمــــان تـير را به هركــــردي كه از مرز مي گذشت داده بود اما سران كـرد را به سوي خــــود فرا مي خواند! احسان نوري از اين سران بود.
بعد از فروپاشي جبهه آرارات، جلالي ها به مكان اوليه خود يــــعني چوخور سعد (ايروان) قصد مراجعت نمودند اما ارامــنه مانع اين امر گرديده و آنان را به مهاجرت مجدد به خاك تركيــــه مجبور كردند. تعيين حدود ايــــــران و تركـــــيه از سال 1856 بواسطة اين جدال ها متــــوقف گرديده بود. فلذا دراين سال 1920، با نظارت انگلــيس تعيـين سرحدات شروع گرديد . كــــردهاي عشاير مجبور به تعييــــن محدوده اي براي اسكان دائمي خود گرديدند. آنان با تـوجه به خيانتي كه در حق دولت تركيه نموده بودند واهمه داشـــتند فلذا مهاجرت به خاك ايران را ترجيح دادند. دولت ا نگلـيس با توجه به مناقشاتي كه بر سر هرات با ايرا ن داشت در اين مورد طرفدار مطـلق تركيه بود. اما بعد از دريافت هرا ت از سوي ايران، ا ين بار طرفدار منافع ايران گرديد. دولت وقت ايران نيز زمان مناسبي را براي مرزبندي بين ترك هاي عثــماني و تركهاي ايران در يافته بود.بنابراين با اســـتقبا ل از مهاجرت كــــردها ، همــــــگي آنها را در مرزهاي شمالغرب كشور اسكان داد. ا يل جلا لي ـ مصـــير كانلي ـ خلــــيل كانلي ـ جوخلف ـ ساكان به نواحي قاراسو ـ آرارات و ماكـو كوچانده شدند. حــــيدرانلوها با قريب 600 عائله ايلي يكجا به محال قارا عيني كوچانده شدند.و در اين سال جنـــــــگ جــهاني دوم شروع شد. دولت ايرا ن از كـردها بعنوان يك اردوي مجاني سوء استفاده نموده و آنان را در برابر اردوي تـــرك و روس قرار داد.و به اين جــــهت نيز به آنان آزادي نسبي نيز اعطا نمود. اما در اين ا ثنا ولايي ها ـ شيخ كانلي ها ـ بلخ كانلي ها ـ جنكانلي ها شروع به جنـــگ با يكديگر نمودند.
كردهايي كه از عراق و سوريه فرار كرده بودند ، در اين شرايط خاك ايرا ن را براي خود مناسب تر يافــــته و از مرزهاي آواجـيق و قـوتـور به داخل ايرا ن سرا زير شدند. سلطان عزت الله خان، رئيس اردوي نظامي ايران در مرز، اين كـــــــــردها را باعزت تمام در سلماس و اورميه جاي داد! ايلات عروس ـ تاگور ـ جـوپـران در ماكو ـ ايلات سقري ـ اشـــمك ـ قوتور ـ بوتـــــان ـ شيپـــران در چهريق جاي گرفتند. سيميتـقو بعنوان رهبر كــــردهاي مهاجر شروع به تقسيـــم زمين هاي زراعي ـ خانـــــه هاي مسكوني ـ باغا ت و دام هـــــاي آذربايجاني هاي ساكن منطقه بين كـردهاي مهاجر نمود. مردم ســـلماس كه از حمايــت دولت قطع اميد كرده بودند، خود رأساً قيام نموده و اقدام به حفاظت از شهر خود نمودند. اما دولت ايران در سفارشــــــي رسمي به آنها «اگر طالب امنيت هســـتيد به نــــقاط ديگر مهاجرت كنيد! » تكــــليف مي نــــمايد! از طرف ديگر همـــين فرد( عزت الله خا ن ) اقدام به مســـلح كردن كـــردي ديگر به نام عمر آقا شــكاك نمود واورا به نبرد سيميتقو مي فرستد. نهايت سيمـيتقو مجبور به فرا ر به تركيه مي گردد. نصرت الله خان اعتلاء الملك ، والي جديد آذربـــايجان اولين كاري كه مي كند كشتن عمر آقا شـــكاك به دست كـــــرد ديگر است و سپس به كردهاي بين النهرين سفا رش مي فرستد كه « همانند يك ايراني ا صيل ، يك آريايي ا صيل ، به ايل خود، به سرزمين خود برگرديد!». به هرحال از آنجا كه دولت انگلستان طالب آرامش در سرزمين هاي بين النهرين است تا حد توان امكان مهاجرت كــردها را به ايران و تركيه فراهم مي نـــــمايد. دولت شــوروي به هر دو دولت ايــرا ن و تركـيه هـــشدار مي دهـــد كه« كــــردها قابلــــيت خدمتگزاري به هر كسي را دارند ». دولت انگلـــــيس به مذاكره با دولـــت شــــوروي مي نشيند و آنها را راضي مي كند تا مقاوله اي مشترك در خصوص كردها براي ايران و تركيه بنويسند. بر اسا س ايـن مــقاوله به هر دو دولت تكليف مي شود « هر كــــرد ياغي كه از سرحدات عبور كند دستگير و به دولت تابـــعه عودت داده شود» .اما اين مقاوله مابين دولتين ايرا ن و تركيه چندا ن هم صادقه اجرا نشد واز سويي ديگر كـــرد ها به آساني نمي توا نســـتند عاد ت ديـرينه خود يعني كوچ وغا رت را فراموش كنــند. اولين تعدي مرزي در منـــــطقه ياريم قايا ـ خان گديك ـ گول ييلاق به وقوع پيوست و دولت ايران كردهاي ساكن در آ واجيق را به جنگ ايــنان فرســـتاد. دولت تركــيه در عــرض يك روز 80 بمب به ايــــن مناطق افكند. دومين تعدي در مناطق شيطان آباد و دده حسن روي داد. دولت تركـــيه براي مقابله به مثـــل مجــدداً سيميتقو را به ايران گسيل دا شت.
وي داخل شـهر ا شـــنويــــه شد و در حا ل يكصد سوار كـــــرد را گرد آورد و با والي اشـــنويه به مذاكره نشست. بنا به دلايلي كه هنوز هم معلوم نگرديده ا ست سميـتقو در همين روز كشته شد.جمعي از اقوام وي كه در تركيــه ساكن بودند به جهـت انتقام خون وي به روستاهاي بولاق باشي ـ قــوزولو ـ آيي بيــگ ـ شـــيله ـ تورنگ ـ سولطـان تپه هجوم آوردند . به هر حال در اين روستاها ديگر تركي ساكن نبود و همگي كـرد نشين گرديده بودند. كـــــردها با يكديگر به جنگ خونين پرداختند و دولت هاي ايران ـ تركيه روس و انگلــيس در اين باره كاملاً سكوت اختيار كردند و به كـــــردها اجازه دادند تا آخرين نفر يكديگر را هلاك كنند.البته دولت انگليس چندان هم بيكار نبود و در همـــين سال(1310) فــــردي بنام كلنل ادموندز را ميان كـردهاي موسل و كركوك فرســــتاد تا آنها را مسلح نمـــــوده و زمينه هجوم مجدد به تــركيه را فراهم كند.كنسول گري تـركيــه در ارومــيه چنين نامه اي به تهران مي نويسد: كمـيتـه داشــناك هــــــاي مركزي تبريز، به كــــــردهاي مسلح ساكن منطقه ، كمك هايي مي نمايد و دولت ايران عليرغم اطلاع از ماوقع مانع كار آنها نمي شود..» منصور نخست وزير وقـت، به اين اتهامات جواب رد مي دهـد و اين در حالي است كه وزيـــر جنگ وقـت ايرا ن محمود خان اميني ، راساً اقدام به كوچاندن ايلات جلالي ـ فروزنده ـ ايوب آغا ـ ابراهيم آغا و احسان نوري به مناطق قـاراداغ ـ اردبيل ـ خياو - خلخال و خوي و اسكان آنها در اين مناطق مي نمايد وجالب است كه اين ايلات دست روي هرزمين و خانه اي مي گـذارند ، وزير جنگ ، خــود آنها را مصــــادره و در اختيار كردها قرار مي دهد.
اما در همين روزها كــردهاي مرز نشين كما كان در جنـگ بايــكد يگرند.آغا گول ـ گئچي داغي از طرف حاج اسماعـــيل ناور و زيوه سفلي ـ دومــانــلي داغلار از طرف ايــوب آغـا مـورد هجوم قرا ر مي گيرد. بروحسكي تللو در آغداش ـ اوروج كندي ـ تاش كندي و قاراداغ بـــساط جنــگ را مي گستراند. در منطقه ساري اوجاق جنگ با مرگ بروحسكي كــرد و كلبــعلي تــــرك به پايان مي رسد.( كلــبعلي از مهاجران نخـــجواني بود كه داوطلبانه در برابر يورش كـردها و ارامنه اردويـــــي مبارز تشكيل داده بود.) دولت ايران در همدستي با كردها اردوهاي مبــارزه خلـــقي كه در مناطــــق ديــــزج ـ بازرگان ـ سمتي آباد ـ قارا قويون ـ دانانلو و آواجيق توسط آذربايـــجاني هاي داوطلب بر پا گرديده بود، از هم پا شيد و سرهنگي بنام ( اميني) را ناظر جنگي منطقه تعيين نمود. سرهـــنگ امــــيني به جـــهت جـلب رضايت كردها عبدالله خلف و شيخ رسول، پسران حسكي تلـــلو و تمامي طايفه وي را از تركيه آورده ودر مــاكــو ـ آق بـــولاق ـ كروان كندي ـ قيزيلجا و قارا آغاج بعنوان مالك دائـــمي اسكان مي دهد. سپس طايــفه هاي محــو بــكر و ابراهـــيم حسين را ا ز مشــگين شهر فرا خوانده و محال قارا آ ينا را به آنها مي بخشد. ونيز شيـــخ قــــادر را ازكـركـوك فرا خوانـده و مـحال آغ گول را به وي مي بخشد.
سرهنگ اميني به جهت اين خدمات شــايان از رضا شاه پهلوي مدا ل ليا قت دريافت مي كند و در مراسم دريافــت نشان مي گويد: با وجود اينكه كــــردهاي ياغي و استقلال طلبان آذربايجان را مي توان با يك سياست شديد تنبيه نمود و آنها را براي تمام عـــمر از صرا فت ا ين خيالات ا ندا خت، معــــهذا حالا كه ارادة شاهـــانه و خوا ست ايشـان در محو ا ينان است... ا لبته اين كار هرچقدر كه هزينه بردارد بايد اجرا شود! وي در ادمه خدمات خويش منطقه آق بولاق ـ قاراآغاج ـ مخور ـ كورن كندي ـ صدر كندي ـ سيلو كندي ـ مخنث قشلاقي ـ زليم خان قشـــلا قي و شهر ماكو را كلاً از كردهايي كه از عراق و سوريه كوچ نموده اند ، مملو مي نمايد.
آذربايجان در حصر مدعيا ن
در چنين شرايطي بد نيست نظري بــيندازيم به شرا يط آذربايـجان ا ز سا ل 1500 ميلادي به ا ين طرف . در سالهاي 1500 حاكميت صــفوي در ايران حاكم بود . محدودة حاكميت آنها در سال 1508 عبارت بود از خراسان ايران ـ آغري داغ ـ عراق عرب ـ ا ز درياچه آمودريا تا رود فرات به مركزيت آذربايجان . در جنگ چالداران به سا ل 1514 مناطق ارزنجان ـ ديار بكر ـ ماردين و آنـــــادولو از تسلط صــــفوي در آمده به امپراطوري عثـــماني علاوه گرديد . علت جنگ مداوم بين اين دوملت همزبان و هم مذهـــب همانا سياست هــــاي دولت انگليس بود و بس. اين دولـت ابتدا با تبليغ هاي كــذايي از مذاهــب ســـني وشيعه، دو همسايه را نســبت به هم بدبــين ساخت و پس از جنگ چالداران اين دشمني به مرحله بالفعـــــل درآمد. شاه اسماعيل در سال 1524 وفات يافــــــت.فرزند وي شاه طهماسب در سال 1555 با دولت عثمــاني مقاولة صلح امضاء نمود. اين صلح تا سال 1578 دوام داشت و در ا ين سا ل سلطا ن مراد به قفــقازجنوبـــي لشگر كشي نمود و شماخي ودربندرا اشغال نمود.درسال1579 شاه اسماعيل دوم به جاي شاه طهـماسب بر تخـت سلطنت نشست. وي ا بتدا قرارداد صلح ا ستانبول را با عثماني امضاء نمود و سپس پايتخت را از تــبريز به قزوين منتقل كرد . در سال 1598 نــيز ا ز قــــزوين به اصفهان منتـــقل نمودند و در نتيجه تبريز و تمامي آذربايجان را به تنهايي همانند مرزي در برابر عثماني و روس رها نمودند. در سال 1607 قشون آذربايجان توانست چوخور سعد و قسمتي از گرجــستان را از عثماني باز پس بگيرد . به هرحال جـــنگ هاي مـــداوم با همـــسايگا ن باعــث گرديد شاماخي ـ تبريز ـ نخــــجوان ـ اردوبــاد و جلفا از جنبه تجاري دچار ضعف گردند و در واقع به نــابودي اقـــتصادي و امنيــــتي گرفتار آيند. در سال 1608 صفويان رسماً اردبيل را شهر مقدس و اصفهان را پايتخت اعلان نمودند و بقيه نقاط كشور رابه چهار خانليق تقسيم نمودند:
1ـ تبريز (طا لش ـ ساحل خـــزرـ قاراداغ ـ خوي ـ سراب ـ شـــماخي ـ مغـــان ـ مرنــدـ شرق درياچه اروميه)
2ـ چوخور سعد( نخجوا ن ـ سواحل آرا ز ـ ماكو ـ آغري داغ )
3ـ قاراباغ (شــهر مركزي ـ گنجه ـ قاراباغ كـــوهستاني ـ قـــارابـــاغ آران ـ آغستافا ـ اردوباد ـ برگــشاد ـ جلفا ـ جوانــشير ـ آراز باسار- گرجستان جنوبي ) .
4 ـ شيروان ( شماخي مركزي ـــ شكي ـــ ارش ).
اين شرايط تا سال 1640 دوام يافت و اين مناطق روبه رشد و ترقي راه پيمودند . در اين سا ل دولت روس شــــروع به دست انـــــدازي به دول حاشيه خــــزر نمود . با ضعف دولـــت مركزي بر شدت اين د ست اندازيها افــزوده شد . در سال 1723 دولت روس نقاط بــــسياري از حاشيه خزر را به تصرف خود در آورد . در 1726 دولت عثماني تفليس – شماخي – گنجه – تبريز و خوي را تصرف نمود . در 1721 خانليق شيروان اعلام استقلال نمود . در 1722 مقاوله اي بين ايران و روس بر قرار گرديد . در 1726 نادر شاه افشار در مغان تاجگذاري نموده و خود را پادشاه ايران خواند .در آن تاريخ قاراباغ – شيروان – تبريز – چوخور سعد – و دربند از اراضي آذربايجان به شمار مي رفت . از آ نجا كه نادر شاه دائما در حال لشگر كشي و جنگ بــــود كشور به خانليق هايي كوچك تبديل گرديد . تنها خانليق هاي دا ير در آذربايجان به شرح ذ يل است :شكي – قاراباغ – قوبا – شماخي – باكو – گنجه – تبريز – سراب – اردبيل – خوي – اروميه – طالش – قاراداغ – مراغه – ماكو – جواد – خلخال ـ نخجوان .
حاكم وقت قاراباغ به نام خاچين موغرو بود كه علاوه بر اشغال قاراباغ مناطقي از قارا كليسا – بايتو و خدا آ فرين را اشغال نمود . اين خانليق هاي كوچك هر يك گوشه اي از كشور را در ا ختيار خود گرفته و بنا بر دلخواه خود اداره مي نمودند در 1801 دولت روسيه گرجستان شرقـــي را تســخير نمود . در 1803 اردوي روس به گنجه هجوم آورد و پس از يك سال نبرد توانــست در 1804 گنــجه را اشغا ل كند . دولت ايران اعلام جــــنگ به دولت روس نمود . اما با ناتواني تمام قاراباغ – شكي – و بــــاكو را نـــيز از دست داد . در ا كتبر 1812 ايران و روسيه قرارداد گلستان را در محــــــال گلستان قاراباغ امضا نمودند . قسمت هاي زيادي ازآذربايجا ن رابه دولت روســيه بخــشيدند . براساس اين قــــرارداد مــناطــق ترك نـــشين گنجه جديدـ قاراباغ ـ نوخا ـ لنـكران ـ شاماخي ـ قـــوبا و دربنـــد به روسيـــه داده شد . درسال 1826 اردوي آذربــا يجــا ن جنوبي براي بازپس گرفتـــن قاراباغ به آ نجا يورش بردند . سر كردة اين اردو شاهزادة قاجار عباس ميرزا بود كه در تبريز به دنـــيا آمده بود. اما ا ين ا ردوي خلقي در برابراردوي مجهز روس كاري از پيش نبردو به هلاكـت عده بسيار ازآنها انجاميد. درسال 1828 ـ مـاه فــورال ، مـــقاولــــه تركمانچاي بين روس و ايران منعقــــد گرديد. در اين مــــقاوله رود آرا ز بعنوان مرز دو كشور مــــشخص گرديد و شهرهاي بسياري از آذربايـــــجان به دولت روســـيه واگذار گرديد. روس ها با تغـيير نام اين شهرها تحـت برنامه(كره پوستونو)، ساكنــان اين شـــهرها را هم با اين شــــعار كــه « روس سرور شماست يا قبول كنـــيد يا مهاجـــرت كنيد» روبه رو ساختند . آذربايجـانيها كه در وطـــن خود ماندند از خدمــت سربازي ـ كارهاي دولتي ـ تحصيل و تمامي كارهاي سياسي معاف شدند .آنها تنها اجازه حفظ قران را يافتند! و نيز در قانوني كه در سال 1847 تصويب شد از هر ده عائله يك پسر و از هرپانزده عائله يك دختر به ا ربابا ن روسي بايد داده مي شد .در سال 1867 يك برنامه ديگر به نام (يئليز آوت پول)يعني مرزبندي جديدشروع شد ودراين برنامه تلاش درفاصله انـداخـتن بـين شهرهاي آذربايجان و جا يگزين كردن اقوام روس ـ ارمني ـ چركســـي ـ يــهودي و تاتار در آن شهرها بود و ا ين برنامه بي وقفه ادامه داشت. دراين روها، آذربـــايجان جنوبي در ســـيـطرة قاجــارها با نداري و بيچارگــــــي و سخــتي هايي شديد دست به گريبان بود و مجال شنيدن بلايايي كه برسر برادرانشان درحصه شمالي مي آمدنداشتند.
به هر حال وجود منابع و معادن نفت درقسمت شمال و در حاكميت روس، براي افراد بيكار اين ســــــوي مرز، راه فراري گرديده بود . نفـــت حاصـــله به روســـيه و اروپا مي رفت و كارگران نفــت نيز به تبع توانستند راه به ا ين منــاطق باز كــنند و از دنيايي د يگر سواي آنكه در آ ن مي زيستند خبردار گردند. رهبران اين طيف، رهبران جنگي نبودند بلكه رهبران دانش و آگاهي و شاعران و نويسندگان ممتاز آن دوره بودند. روزنامه اكينجي منتشره در سال 1875 به زبان تركي از جمله آنها ست. به هر حال اشاره اي اندك به دولت عثماني و حمايت از آنها ، براي هجوم گاماندرهاي روسي به مركز نشــــــــــريه ، د ليل كافي بود. معهذا آذربايجانيان در طي اين ساليان بود كه به ا صل اعتقاد به خويشتن و دست شســـتن از ديـــگرا ن پـــــي بــــردند و در كناركارهاي فرهنگي به پروردن رهبرا ن سياسي نيز پرداختــند . علي مردان توپچي باشي ـ احمد آغا ا وغلو ـ علي بيگ حســين زاده ـ محمد امين رسول زاده ـ نصيب بيگ ـ يوسف بيگ از جمله اين رهبرا ن بودند. با عهد قرارداد تركمانچاي دولت ايران از نظر ســياسي و ا قتــــصادي كاملاً تحت تسلط روس قرار گرفــته بود و انگليس در تلاش يافتن راهي جديد، هر روز ترفندي تــــازه به كار مي بست ، چنانكه در سا ل 1844 با آفريدن فتنة باب، آشــوبي تازه به راه انداخت. از سويي ميرزا ملكم طريقه اي جديد بنام عذميه به راه انداخت. درسال 1892 شـــيخ جمال الدين افغاني فرقه اي بنام( اتحاد اسلام ) به راه انداخت . حوضة بيداران نيز يكي از ترفندهاي انگليس بود. در 1896 ميــــرزا رضا كرماني از ابواب جمعي اين فرقه ، ناصرالــدين شاه را ترور كرد.
در سال 1855 انگليس از سمت جنوب وارد كشور شد و با غصب منابع نفتي نسبت به استحصا ل و صدور آن اقدام مــــي نمود.از اين رو دول روس و انگليس با دست اندازي به مناطق پر منفعت جنوب و شمال كشور عملاً اختـــــيار كشور را در دست داشتند. نها يتا در 1905 ســـتار خان براي برپايي مشـــــروطيت در تــبريــز بپا خاست . در همين سا ل حزب سوســـيا ل ـ دمكرات در تبريز تشكيل يافت و در سال 1907 رسماً اعلام وجــــود نمود . خواست همگي آنها برپايي مشـروطه بود. با مبارزة سياسي و رزمي نــها يتا ً توانستند مشروطه را برقرار سازند. ستارخان در سال 1914 در پارك اتابك تهران ، از سوي قـــواي ارمـني و فارس به شهادت رسيد. باقر خا ن در 1916 در قصر شـيرين بد ست يك كرد به قتل رسيد. در همين سالها آذربايجان شمالي براي ارامـــنه اي كه از خاك عثـــماني و يـــا ا ز اردوگاههاي روس مي گريختند، محل امني گرديده بود. اما آذربايــجانيـــهاي ساكن اين منــــطقه عــلاقه اي به همـــسايگي با چنين افرادي كه ( نـــــمك خـــــــورده و نمــكدان مي شكستند ) را ندا شتند . درسا ل 1905 احمد بــيگ آغا اوغلو، يك اردوي دفاعي در برابر تهديدات ارامــــــنه تشكيل داد. در 1911 حزب مساوا ت تشكيل يا فت. شعار آنها « ترك شدن ـ مســلمان شدن ـ معا صر شدن » بود. در اين اثنا گرجي ها با حمايت آلمان ، ارامنه با حمايت بلشويك ها ، متحد شده و خواستار انحصار راه آهـــن بـــا كـو گرديدند. لنين، فردي بنام استفان شو ماياني را بعنوان كميساري عالي قـــفقاز تعيين و به باكو فرستاد شوماياني به مسكو چنين مي نويسد : براي انسداد راههاي شرقي آنـــادولــــــو و براي حصر تركهاي قفقاز، ايجاد حاكميت ارمني در اين منــطقه ضروري به نظر مي رسد. درجهت ا ين هدف شــــــوماياني ا نتخابا ت مجلس بلديه بــاكـو و انتخابات كميساري را زودتر از موعد مقرر به راه انداخت و با انـــــجام پـــــــــاره اي نما يش هاي سياسي آذربايـــجاني ها را ا ز ا ين دو مركز كنار گذاشــــــت. در سال 1918 ماه مارس، سه روز جنگ خونين در بــــاكـــو به راه افتاد و در عرض ايـــــــن سه روز 10000 نفر از آذربايجا نيها هلاك شدند.
در 11 مي 1918 قفقاز شمالي اعلام استقلال نمود . آذربايجان بعنوان قسمتي ا ز اين بخش شامل شهرهاي باكــــو ـ جواد ـ گويــجه ـ شماخي ـ قوبا ـ لنكران ـ گنجه ـ جوانشير ـ شكي ـ آراز ـ قاراباغ ـ جبرا ئيل ـ زنگه زور ـ قازاق ـ ايــروان ـ نخجوان ـ شرور ـ بايزيد نو ـ تفليس ـ بورچالي ـ زاقانالا بود. دول آمــريكا ـ فرا نسه ـ ا نگليس ـ ژاپن اين كشور را به رسميت شناخت . اما اردوي سرخ روس براي تسخير مــجدد آذربايجان در تــــلاش بود . و در مرزهاي آذربايجـــان مستقر شده بود. محمد امــين رسول زاده ، صـــدر دولت آذربايجان به دفعات خواسته و مقصد اصلي آنان را به گوش ملت مي رساند. اما دشمن نيز بيكار نبو د. دولت روس بوسـيله دست نشانـــدة خود نريمان نريــمان ا ف به گوش مردم مي رسانـــد كه « اردوي روس در حمايت از اردوي ترك آنادولو خواستار عبور از آذربايجان است اما محمد امـــــين رسول زاده نمي گذارد !» نهايتاً در27 نيسان 1920 به داخل خاك آذربـــايــــجان هجوم آورد و در مد ت انــــدكي جمهوري دمــــكراتيو و نــــــوپاي آذربــــايجـــان را ساقط نمود. و اين اردوي مهاجم نه تنها كمكي به اردوي آنـــــادولــــو ننـــمود بلكه در جهت وسعــــت بخشيدن به ارمنستان، ايروان را اشغا ل و به ارمنستان جـــديد داد. امــــــــوا ل مـــــصادره شده از آذربـــايــــجانـــيــها در مقياس هاي ميليوني بر واگـــن هايي كه به مســـــــكو مي رفتند انباشــــته مي شد و بر روي واگن ها نوشته مي شد: ارمغان پرولتاريا به رفيق لنين!
در آذربايجان جنوبي در اين سالها شيــــخ محمد خياباني رهبر مبارزة ديگري بود. درسال 1920 وي در آذربــايجـــــــان دولت خود مخــــــتار( آزاديستان )را اعلام نمود و در عرض يك سال خدمات بسيار شاياني به آذربايــــجان نمود. دولت مركزي تهـــــران براي برانداختن او دست به دامن خيل مردم عوام گرديد و توانـــــست در ماه سپتامبر 1920 بد ست همين مردم، عالي قاپـــو را اشغال و اعضاء آزا ديستان را به قتل برساند . با شهادت شيــخ محمد خياباني آذربايجان مجدداً به چنگ رضاخان پهلوي افتاد.در همين سالها انقلاب محمدتقي خان پسيان در آذربايجان ، مازندران و خراسان مي توان ديد. رضا پهلوي اين بار با استفاده از كـــردها، پسيان را در خراسان و حيدرخان عمي اوغــــــلو را در مازندران و مـــيرزا كوچك خان را در طالش به هلاكت رساند. تا سال 1941 آذربـــــايـــــجا ن شمالي در چنگا ل روس و آذربـــايـــــجان جنوبي در چنگا ل پهلوي توا ن نفس كشيدن نداشت.
دراين سال(1941) سيدجعفر پيشه وري از باكو به تبــريـز آمد و به محض ورود توسط عمال رضاخان دستگير شد . پس ا ز 11 سال آزاد شده و با هجوم اردوي روس به ايرا ن و تبعــيد رضا خان مواجه مي شود. پيشه وري حزب دمكرات را مجددا ً به راه مي اندازد و در 21 آذرماه ا ين سا ل آذربايجان را فدرا ل اعلام نموده و با قواي ملي همكاري كرده و كارهاي ارزشمند زيادي را انجام مي دهــــــند. اين بار پان فارسيست هاي تهران نشين و سركردة آنان رضا شاه پهلوي ، با ا نتسا ب پيشه وري به مكاتب كمونيسم و ماركسيسم مي خواهد وي را از وجهه عموم حذف نمايد . دولت آمريكا بعنوان قدرت جديد، به اين منطقه از جهان پاي گذاشته است و براي برپايي مركزي دست نشانده ، هيچكس به اندازه محمد رضا شاه مناسب نظر او نيست.دولت امريكا در برابر راندن قواي روس از خاك ايران، امتيازاتي را از دولت وقت ايـــران مي خواهد. روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم است و دول روس و امريكا بعنوان دو قدرت برتر شروع به تقــــسيم جهــــان مابيــــــــن خود مي نمايند.اردوي روس به ترك آذربــايجان و مازندران عمل نمو د. اردوي پهلوي ميدانست كه دولت دمكرات آذربايجان فاقد ارتش و نيروهاي رزمي است . بنابراين با تعجيل به اين خطه هجوم آورده و در مدت اندكي اين منطقه را مجدداً اشغال و شروع به قتل و غارت نمودند. در عرض سه ماهة اول تنها 25000 آذربـــايــــــجاني به جرم فدراليسم خواهي ، قتل عام شدند و ميليونها آذربـــايـــجاني ديگـــر مجبور به ترك ديار گرديدند . نوشتن و خواندن به زبان مادري مطـــلقاً قدغن اعلام شد و فـــــارس نمودن آذربايجـــــانيها و آريا يي گرداندن آنها، از پرو ژه هاي اساسي محمد رضا به حسا ب مي آمد.
شايد احوالات آذربايجان در سالهاي 1910 – 1920 نياز به تـــحريري د يگر دارد . در اين سالها دولت جديد روس براي تعيين نمودن سرحدا ت خود اقدام به اخراج هر قـــوم مهــــاجر – يـاغي – سركش ا ز محدوده خود نمود . گرجــــــــي ها از خاك روسيه رانده شده و جــيلوها ا ز خاك تركيه رانده شـــــده بودند . ا ين دو گروه هــما نند كساني كه همه چيز خودرا باخته باشند پاي بند هيچ قاعـــده و قانوني نـــــبودند . در آن تاريخ شهر اروميه شهري آباد و سرشار از نعمــــت هاي فراواني بود و اين شهر براي رانده شده ها مركزي مناسب چپــاول و يكه تازي بود . از ســوي د يگر پيدا شدن سر و كله كساني چــــــون بارون آرداشز – مسيو قــــوژول – پاتريك مارشــــيمون – بارون آرمناك – آغا پطروس – آغايوف – بارون هراند – ژنرال يودينيج – وارطان ائرمن – وئرتزرائرمن – دوكـــــتور نويان – ژنرال واديولســـكي – بارون آرمـــــناق – بارون استاپانياس – اسحاق نصراني – مستر ميلر – كلنل اشتولدر – سيمتقو – دوكتور آليس – بارون مناسي يانسن – بارون مناسكان – مسيو مورو – ماژور ايديل – بابايــــوف – بروت آغا هركي – مـــرگـــــور – جبرئيل بوداغيانس – ويليام بيچ – ژنرال پالتانيف – پتروس خان ياور – ژنرال تامام چف – ژنرال ليدينسگي – گورگيز ائرمني – گورد آراسي – نيكيتين – تراكايف – بارون جرماك – ژنرال چرزونيف – پولونيك كوزومين – بارون قاراپت – ايوشه – خليفه مارونيه – ژنرال دنسترويل – مسيو دنسخا – عمرخان شكاك – ماژور فوكل – تومانيانس – سرهنگ شموئيل – شيخ بارزان – شيخ عبدالقادر – سورن ائرمني – مسيونر سومتاق – شپلي – مسيو شاتل – كلنل شارديني .....و صد ها نفر ديگر در آذربا يجــان جنوبي چندان هم تـــصادفي نبود .
هر روز در هر گوشـه از شهر مركزي جــديـــد بنا مي گرديد . ايـــن مراكز، يا مركز طبــــي بودند - يا مراكز مذهبي از آن مسيونرها – مراكز سرپرستي كودكان يتيم – مراكز خصوصي تحصيل – بيمارستـــانها – سربازخانه ها – مدارس – كنسولگري ها – تلگراف خانه ها – منشي خانه ها – مراكز خريد و فروش عمومي – مراكز كميـــــسيون – مراكز حــــــمايت از فراريان و غيره بودند . ا لبته بحـــــــثي در خصوص عنوان اين مراكز نيست اما نكته قابل تامل كار اصلي آنان بود كه آنهم وارد نمودن وسايل بي حد و حصر جنگي و حمايت هاي مادي فراوا ن از افرا د تحت فرمان خود بود . و ا فرا د تحت فرمان آنان عبارت بودند از نصراني ها – آســوري ها – كردها – ارامنه – روس ها – انـــگليسي ها – آ لمانيها – مســـــــيحيان – يهوديان – لازارها – تاتارها – چركس ها – نستوري ها – و سايره . و قابل تامل است كه مراكز فوق نيز به مراكز ديگر تقســــــيم ميشدند . مثال : مراكز مسيحــــيان به كاتــوليك ها – پروتستان .. و غيره تقسيم ميشدند و چنين شد كه در اروميه حتــي خانه اي بدون عنــــوان و مركزيـــت وجود نداشت . تنها كساني كه فاقد مركز واحد و رهبري صالح بودند مالكان اصيل ( ارومـــيه) يــــــــعني آذربا يجا نيها بودند ! ما ل و دولت ، جا ن وعائله آنــها اگر از د ست ارا مـــنه نجا ت ميافت گرفتار كردها ميشد و اگر از كردها نجات ميا فت از دست آسوري ها رهايــــي نداشت . به هر حال هرچه بر وسعــــت اين مراكز افـــــزوده ميشد ، ارومــــيه كوچكتر ميگرديد و مرحله بعد يعني دست يازيدن به روستاها و شهرستانهاي اطــراف ارومـــيه شروع گرديد . در چنين وانفسايي سميـــتقو نيز نسبت به شرا يط روز ، گاهي با قواي روس – گاهي با انگليس و گاهي با تهران وارد معامله ميشد و در هر معامله اي آماج وي آذربايجانيهاي بومي بودند . كشتارهاي سميتقو در خوي و سلماس هرگز فراموش اهــــــالي نــــــمي شود . در چنين شرايطي آذربــايجــــــانيهاي درمانده در حاليكه هيچ كمكي ،حتي در حد قوت لايموت از مركز براي آنان نمي رسيد مجبور به ترك خانه و ديار خود مي گرديدند و كساني كه در بين راه گرفتار حرامي ها و چپاولگران نـــــمي شـــــدند و سلامت به مــراغـــه يا تــــبريز مي رســــيدند ، خودرا بسيار سعادتمند مي پنداشتند !
تاريخ منتظر ما نخواهد بود
نكات ذكر شده فراز و نشيب هايي مختصر از تاريخ و حوادث آن هستند و چه بسا حوادثي كه ا ز ديد تاريخ نگاران پنهان بوده است و يا اينكه در نگاشتن آ ن مجاز نبوده اند . اما با يك نظر گذرا ميتوان ديد كه هزاران شهر و روستا ، هزارا ن انسان از اين خطه يا تحفه وار بخشيده شده ا ند و يا هلاك گرديده اند .معهذا ، هنـــــوز هم ميتوا ن استعمارگران طمعكار را ديد كه جذب طبيعت زيبا و پر نعمت اين ديار و دارايــي هاي مادي و ذاتي آ ن و از همه مهمتر مجذوب شرايط ژئوپولتــــيكي اين منطقه ، مشغول برنامه چيــــني هاي مداوم هستند . در چـنين شرايــــطي گناهها را به گردن ديگران اندا ختـــن و آنها را باعث و باني دانستن ، شايد چندان صحيح نباشد . چراكه خود ما هم ســـــهوهايي را مرتكب شده ايم . آذربايجاني كه يكصد سال تمام از فرهـــنگ – مدنيـــت – زبان – ا يل و تبار خويش و دنياي بيرون دور نگاهداشته شده است ، بطور طبيعي امروزه چنين ملتي را خواهد داشت كه از سياســـت – از روابط صحيح – از اقتصاد راستـــين – از حركت هاي صحيح و ا ز ديــــگر طلب هاي زمان دور افتاده و مجبور به پـــناه بردن بر افكار و ايده هــاي د يگرا ن گردد . امروزه براي بيان حرفهايمان و به انجام رساندن خواسته هايمان ، تكرار و تجربه راههاي گذشته در واقع كاري بيهوده است .
بايد كه شرايط امروز را از ساليان قبل مي سنجيديم . به سبب همين عقب ماندن از قافله زمان ، بايد كه با قاطـــــعيت بيشتري تلاش نمود . امروز با ميدا ن عمل دادن به افراد آگاه و با كسب راهكار از آنان ، شايد كه بتوانيم براي گريز از اين شرايط آ شفته راهي بيابيم . تاريخ متوقف و منتظر ما نخواهد بود . رهروان چنين راهي ، بي وقفه بايد كه راه بپيما يند . وگرنه توقف همان ، زير دست و پا له شدن همان و اين بار با ذلت محو شدن از روي زمين منتظر ماست . خلقي كه به دارايي هاي خود ايمان نداشته باشد چگونه ميتواند ديگران را به اين ايمان فراخواند ؟ از ملتـــي كه شــــعر مي سرايد نبايد توقع شمشير بر گرفتن را دا شت و سخــتي هاي زمان با شـــــعر نا هـمگون مي نمايد و اگر خودمان سرنوشت خويــــش را ننگاريم، به يقين ديــــگرا ن به خوا ست و ميل خويش خواهند نـــــــگا شت . در ا ين باره به جاي انباشــــتن نفرت ، كينه از ديگران ، اندكي هم كه شده از خودمان گله مند باشيم . (( ما ، كي و چه وقت ا زصميم قـلب وجود خويش را فرياد زده و اعلام نموديم ؟ كي و چه وقــت بصورت جـدي بلا يايي را كه بر سرمان آمده فرياد زده و ديگران را به قضاوت خوانده ايم ؟ كي و چه وقت متحداً به سوي راهي ممكن قدم بر داشته ايم ؟))
پايان